اریانااریانا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

اریانا گلی دختر قشنگ مامان و بابا

سفر به تبریز

پنجشنبه 20 مرداد با مامان جون عازم تبریزشدیم.خونه دایی جمشید اریانا گلی در تمام مسیر رو پای مامانی تشریف داشتی.یه بالشتم که اسبش بود گذاشته بود رو پام وروش نشسته بود مامان عصبانی اریانا:مامان با من دوستی مامان:باهات دوستم ولی ناراحتم که تو صندلیت نمیشینی اریانا:اگران(نگران)نباش مامان باید رو اسبم بشینم با من خوشال باش   ...
30 مرداد 1392

روز تولد تو

آریانای خوشگل من روز به دنیا اومدنت یاته.این مامانی شجاع تو از یه امپول هم میترسید.چ امپول پیچی هم شدم.دیگه تسلیم شده بودم.تا اینکه ساعت 9 سوار بر ویلچر من وتو رفتیم اتاق عمل تا بپری بیای بغل مامی.خیلی میترسیدم.با مامان جون و بابایی خداحافظی کردم ورفتم وخلاصه تو اومدی.اون روز خاله هنگامه ودایی حمیدو خاله مهرانه و مهیار وزندایی ناهید اومدن دیدنمون صبا گلی خاله هم پایین پیش عمو سعید بود.خلاصه مامان جون مهربون با همه حال بدش وکمردردش شب رو پیشمون موند وتو شدی پر سرو صدا ترین نی نی اون شب بیمارستان ...
14 مرداد 1392
1